......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.
......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.

طوفان 60

از بین تمام گزینه های محتملی که برای مرگ هاشمی رفسنجایی بود ،کمتر کسی فکر می کرد در آب بمیرد اما این را پیرمردی  در هرموز پیش از این می دانست .( نکته جالب اینجاست که هاشمی در کتاب خاطراتش  به حادثه  طوفان هرموز اشاره کرده ) بهتر بگویم پسینی که رفتم  با آن پیرمرد نابینا  در مورد طوفان سال شصت گفتگو کنم  چیزهایی گفت پراکنده و نامفهوم ، بین یاد آوری خاطراتش  گفت :ها آن زیر  هوا روشن بود خیلی ها بودند  یکی از همان بزرگان  امشو  " هوُو کوچِک "  غرق اش می کند . فکر کردم هذیان است خب البته این نوع از عوض بدل شدن فضا در احوالات پیرمردهای جنوب  که اهل آب و دریا هستند موضوعی عادی است  .    

ولی همان شب که خبر مرگ هاشمی آمد راستش کمی ترسیدم و بعدش گذاشتم به پای اتفاق و شانس ، و زدم به بی خیالی .

ساعت سه پسین هجدهم ذی الحجه سال هزار و چهارصد و یک قمری طوفانی عجیب شبیه سونامی در هرموز حد فاصل بین ساحل مورونه تا ساحل اَنکاسی به سمت کارخانه گلک به مدت  کمتر از نیم ساعت بیش از چهل جَهاز را به زیر آب می کشد . حدود چهارصد  نفر غرق می شوند از بین آنها جاشووها و ناخداهای هرموزی مینابی قشمی و  سوروریی هم بودند . چند سالی بود که درگیر این موضوع بودم برای برگزاری نمایشگاهی با عنوان " اهل آب " . گفتگو و صحبت های زیادی با بازماندگان این حادثه داشتم . اما حین جمع بندی و آماده سازی نهایی نکته عجیبی دوباره یقه ام را گرفت . بین فایل های صوتی و تصویری متوجه شدم شرح  این داستان برای بازماندگان نابینا  انگار فضایی معکوس است . یعنی جای تاریکی و روشنایی عوض شده !

از بین همه نجات یافتگان آن روز داستان"دِلا گِدری " از همه جالب تر و عجیب تر بود . "دلا"  نابینا بوده و وقتی طوفان می شود همراه یکی از جَهازها  به زیر آب می رود، خیلی از بیناها غرق می شوند  ولی وسط آن آشفتگی و دیریای سهمناک "دلا "خودش را به کپسول گازی می چسباند و از دریا بالا می آید .

با ایوب اوج هرمزی هماهنگ کردیم که برویم در خانه اش برای گفتگو ، ایوب توی کوچه ها با موتور جلو می رفت و من و امین تیماس با تویوتای جگری  پشت سرش . نرسیده به خانه دلا روی دیوار با رنگ سرخ گلک عباراتی  نوشته بود  که یک نوع جهت یابی دریایی است  داشتم جهت ها را با شمال مغناطیسی زمین مقایسه و منطبق می کردم  که به در خانه دلا رسیدیم . در که زدیم چُوک "دلا "در را باز کرد و بعد خود "دلا " را آوردند ،قامت نسبتا  بلندی داشت سیه چرده  بود سبیلی پر پشت و سفید داشت و به آرامی حرف می زد گوشه حیاط روی چهار پایه ای نشستیم و "دلا "داستانش را تعریف کرد . این را هم بگویم که پیش از این با چند نابینای دیگر توی جزیره  حرف زده بودم . ولی دلا تنها کسی بود که آنروز روی دریا سوار یکی از لنج های صیادی بوده مابقی شان همه توی خشکی بودند . مثلن خالو عباس که جفتی می زند و نابیناست لام تا کام حرف نزد  از سِر آن روز  هیچ حرفی نزد.   زمانیکه آنروز طوفان  شروع شده هوا آنقدر تیره و تار می شود که هیچکس جایی را درست نمی بیند همه آنها یی که به زیر آب می روند روایت مشابهی دارند از تاریکی مطلق می گویند و ظلمات ، ولی همه نابیناها  همان نیم ساعت طوفان به اندازه  سالهایی طولانی همه چیز را به روشنی دیده بودند نه آن سال را ،پیش و بعد این سال را نیز  دیده بودند !

 در مورد علت این  طوفان هم  خیلی ها حرف زدند یکی می گفت همان روز عصر دیدم از بالای قلعه هرموز مردی نورانی با ردای سفید و بلندی دستانش را رو به آسمان  بالا برد و همراه آن ،آب هم بالا رفت یکی دیگر گفت : بالای کوه سفید دودی سیاه ناگهان به هوا رفت و همراه آن  آسمان سیاه و زمین هم سیاه و آب هم سیاه شد! از این دست روایات زیاد بود . ولی دلیل علمی این رخداد دو تا عامل نزدیک به واقع است یکی  نوعی  شبه سونامی  کوچک دریایی است که به علت برخورد دو  توده هوایی به وجود آمده و دیگری هم جابجا شدن  لایه ها و شکافِ گسلِ زیر دریا در همان منطقه است .

 

ولی راستش  بعدها که نشستم جهت های دریایی را با زیج دریایی یکی کردم معلوم شد این تاریخ هزار و چهار صد و یک  قمری و پیوندش  با "چرخه متونیک"  و "چرخه یکی شدن سالهای قمری و شمسی"  در تاریخ هرموز خیلی  مهم است  .

یادمان باشد هرموز هم جزیره ای است. 

احمد علی کارگران

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد