زنی دراز در میان هیچ ایستاده و به جهان می نگرد
نگاه به نقاشی های احمد کارگران
ابراهیم پشتکوهی
اینکه ما از هنر امروز چه می خواهیم و اینکه امروز هنر به ما چه می دهد با هم متفاوت است. که دریافت این تفاوتها خود هنر است. واژه هایی مانند «مصلح اجتماع» دیگر در این عصر برای هنر کاربردی ندارد. اگرچه در جامعهی کلان شهر مدرن یا بهتر است بگوییم هنوز مدرن نشدهی ما سایر نحله های اجتماعی نقش خود را به خوبی یا اصلاً ایفا نمیکنند و هنر و هنرمند باید آنرا به دوش بکشد. اشتباهی است که صورت گرفته یا ایثاری است که هنرمند میکند. نقاشیهای احمد کارگران اما تاکید میکند که کار هنرمند ارایه تجربیات و در میان گذاشتن آن با جامعه است نه تغییر ساختار آن و جابجایی در این ساخت. در میان گذاشتن این تجربه با مخاطب بزرگترین تحولی است که هنرمند همراه خود ما را نیز در آن شریک میکند.
امروزه دیگر کسی از هنر توقع انقلاب ، شورش و یا قیام ندارد و فکر می کنم که بهترین تعریف از هنر این است تجربهی انسانی خود را با دیگران در میان گذاشتن. دادن پیام و راهنمایی کردن و ... بارهای اضافی است که بر دوش هنرمند بوده است و هرگاه هنر از این بار رهایی یافته یک اثر هنری شگرف اتفاق افتاده است.
آیا داستایوفسکی جنایت و مکافات را بر علیه نظام حاکم بر روسیه نوشت ، جنایت و مکافات ، برادران کارامازف و ... ، درباره دغدغه جاودان بشری است ، حالا اگر از دل این متون تأویلهایی هم میشود این از عظمت کار هنرمند است. یا مگر مسخ کافکا که از استحاله و ویران شدن انسان مدرن در برابر فشارهای همه جانبه جامعه سخن میگوید هدفی جز نقد نظام مدرنیستی دارد ؟! با این همه از دغدغههای انسانی سرشار است. تابلو ایوان مخوف را خوب نگاه کنید حاکم خودکامهای را در حضیض نشان میدهد که فرزندش را به قاتل رساندهاند ، آن چشمان از حدقه به در آمده را مگر شما میتوانید فراموش کنید. تابلوی «برهنه از پله پایین میآید» مارسل دوشان را خوب ببینید در این تابلو فرم آدمی به کلی تغییر میکند ، جایگزین این فرم ، فرم های انتزاعی نمی شود بلکه استحاله های آدمی در مکانیسم های گیج کننده به جای آن می نشیند. شی به ساده ترین شکل ممکن تقلیل مییابد ، حجم به خط و خط به نقطه می رسد ، در آثار دوشان نقاشی فلسفه میشود برای برون رفت از فضای گیج کننده مدرن و انسانیت در حال تخریب. دوشان در سال 1919 با سبیلی که بر چهره اثر بزرگ داوینچی میگذارد جامعه مدرن را به طنز می کشد و این همه جدیت را به سخره می گیرد.
کارگران اما در کارهایش این مراحل را دریافته است از موضوع و قصه گذشته است. هرچند در بعضی از آثار او هنوز ردّی از یک روایت دیده می شود.
کاندینسکی در نقاشی کاری را آغاز کرد که تاریخِ نقاشی را به چالش کشید و این هنر را به سمت انتزاع و به سمت و سویی برد که ما در موسیقی با آن روبرو هستیم ، یک اثر در مقابل بیننده قرار میگیرد که حاصل آن می تواند فقط یک حس باشد. اکثریت آثار کارگران ما را از دنیای رنگ به دنیای درون خودمان پرتاب میکند ، به فلسفه خلا و انسانِ در فشار.
در سیر و حرکت کارهای ارایه شده در نمایشگاه میتوان حرکت او را از شکل و فرم یک انسان دکوراژه شده و یک دایره که در اکثریت تابلوها دیده میشود و چند مربع که در امتداد هم قرار گرفته اند به سمت خطوط و حجم دید. حرکتی که در تکنیک هم قابل رویت است.
تابلو ها از تکنیک گواش شروع میشود و در انتها به آکریلیک می رسد. همین تغییر تکنیک نقاش باعث تغییر فرم در کارها شده است.
اما اینکه مخاطب چقدر با تابلوهایی که در آنها روایت وجود دارد ارتباط برقرار میکند و چقدر با آثاری که به انتزاع میرسد ، بحثی است که اهمیت دیدن آثار آبستره را برای مخاطب روشن تر میسازد. اینکه امروزه ما از نقاشی انتظار قصه گویی داشته باشیم انتظار عبثی است ، خصوصاً نقاش ایرانی که تجربه تاریخی زیر سایه ادبیات بودن را از گذشته به دنبال دارد. اما رد کردن نقاشی روایت مند به نفع انتزاع یا بلعکس نیز کاری اشتباه ست ، همینطور که جامعه نیاز به تنوع دارد ، این تنوع باید در نقاشی نیز حفظ شود و هیچ کدام از اینها برتر از دیگری نیستند. برتریی هم اگر باشد در نگاه تازه و زاویهی دید هنرمند است که تصویری نو از عالم هستی به عالم حادث ارایه می کند.
آنچه در آثار احمد کارگران قابل تامل است تکرار آدم ها و دایره است ، همان چالشی که انسان معاصر با آن دست به گریبان است. رنج و تنهایی انسان که در روان آدم های این قرن نقش بسته است. آدم ها در آثار کارگران با آن فرم های کشیده در برابر دایره ها به علامت سوالی میمانند در برابر هستی. که در بعضی تابلوها این علامت سوال با مربع هایی که در امتداد هم آمده اند و حس پیاده رو را هم می دهند ، به نقطهی امیدی می مانند این مربع های سفید که برای عبور از بحران از ناخودآگاه نقاش بیرون آمده اند. شکل ناتورالیستی دیگر در این تابلوها مشاهده نمیشود. اما در بعضی از تابلوها ما با سمبل روبروییم که این نمادها هم بسیار استلیزه هستند و عناصر محدودی آنرا نشان میدهند مثل آدم های دراز و باریک و دایرهی رنگی ، اما هرچه جلوتر می رویم همین روایت ها هم قطع میشود. اگر بخواهیم روند رو به جلو آثار را ببینیم باید به تابلوهایی نگاه کنیم که عناصر تکرار شوند ـ هیئت های انسانی ، دایره و مربع ها ـ زیر رنگ ها محو میشوند و ما فقط برشی از یک روایت را مشاهده میکنیم ، تا اینکه به تابلوهایی میرسیم که فقط و فقط حرکت و چرخش رنگ را می بینیم، اما در همان تابلوها هم این نشانهها (انسان ، دایره ، مربع) که می توان اسم آنرا گذاشت چالش های انسان مدرن ـ پست ، به شکلی خود را نشان می دهند.
آدم های کشیده و دراز که با چند خط حس انسان را القا میکنند. در بعضی از تابلوها این انسان کاملاً جنوبی است. مثل تابلویی که تصویر خورد شدهی مردی را نشان می دهد که در حال دهل زدن است. یا زنی ایستاده در باد با لباس بندری. روایت های کامل از اتمسفر کار حذف شده و چند تاش و خط این نقش را انجام میدهند بدون اینکه کمبودی احساس شود. این همان حرکتی است که از دل جامعه بیرون آمده است. انسان امروز دیگر چنان در نیازهای روزمره خود غرق است که چندان توجهی به آدم هایی که هر روز از کنارش میگذرد ندارد و هنرمند این عدم توجه را به ما نشان میدهد. نشان می دهد که ما از خودمان و آدم های دور و برمان غافل مانده ایم.
در آثار کارگران حرکت رنگ ها به شدت جلب توجه میکند ، رنگهایی که به تدریج حرکت بیرون دنیای اثر را نیز به ما نشان میدهد. در گذشتهی نزدیک مردم جنوب به دلیل نوع زندگی و طبیعت شان از رنگ های تند در لباس ها و پوشش خود استفاده میکردند. اما هرچه این فضا شهری تر و ماشینی تر شده از شدت رنگ ها نیز کاسته شده است. به این ترتیب چنین روندی به طور ناخودآگاه بر آثار نقاش مورد بحث ما تاثیر گذاشته است. چنانکه از فضاهای اکسپرسیونیستی و امپرسیونیستی به فضاهای آرام و ملایم و از رنگهای تند مانند زرد به رنگ های خنثی مانند خاکستری می رسیم. نقاش اینچنین در فضای نوستالژیک و حال حاضر خود در حرکت پیستون وار است. این پارادوکس ، درامِ تابلوها را نمایان می سازد. آنجا که رنگ ها به مبارزه برخاسته اند.
آنجا که خط های نرم و منعطف (مثل همان دایره ها) در مقابل خط های خشک و منبسط (مثل مربع ها) قرار می گیرند. و البته در این تقابل برنده ای وجود ندارد. انسان مسخ شده به جدال میان هستی و شرایط موجود مینگرد و احتمال میرود که همچنان دراز و دراز و درازتر بشود. البته از گیجی ، تا جایی که از کارد بیرون بزند. در چنین شرایطی اندازهی تابلوهای کارگران نیز متفکرانه و با درایت انتخاب شده اند ، مربع های کوچک 30×30 . اندازه تابلوهای نقاش شورش بر علیه قد است. شورش بر ضد بزرگی هیکل و کوچکی معنا است.
اعلام حضور هر چه پررنگ تر فضای مینی مالیستی در جامعهای که سنت ، مدرنیسم و پسا مدرنیسم را همه یکجا در خود دارد.
فرایند گردش در لابه لای این آثار انسان را به یاد جملهی معروف نیچه میاندازد:
در انتها جهان حقیقی تبدیل به افسانه می شود.