......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.
......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.

[ شِــــــــــــــــــــــــم الهَــــــــــــــــــــــــــــوا ]

بالاخره چیزهایی هم هست که درک‌اش ساده باشد، مثل اتفاق معمولی همین امروز صبح.

در ماشین را که بستم بلند گفتم : دربست شیرسوم. فقط می‌خواستم برسم و حوصله‌ی حرف‌زدن هم نداشتم. شیشه‌ی جلو، نیمه‌پایین بود و هوای خنک بیرون باعث شد سرم را آهسته بچسبانم به صندلی. این موقع از سال که هوا عوض می‌شود بندرعباس بوی کاتغ و کوچه و دبستان و خاک و دفتر کهنه و گل‌کنی و... می‌گیرد. و حمله‌ی بوهای کهنه‌ی دیگر به دماغم شروع می‌شود

  .

شیشه را بیشتر پایین می‌کشم تا بوها به ته‌ام رسوخ کنند. دستگاه صوتی ماشین روی کانال عربی است و از اخبار جنگ سوریه و داعش و عراق می‌گوید. سرم را به سمت پنجره نزدیک می‌کنم تا بوها را بیشتر بمکم. اخبار تمام می‌شود و رادیو آهنگی تلفیقی از عرب را شروع می‌کند. گوشم را به آهنگ می‌دهم، بیروت بیروت و صدای زنی که با لحنی دور و غریب می‌خواند : بیروت یا... صدای «یاسمین حمدان» است. ناگهان همه‌ی بوها از دماغم گم می‌شود. سرم به سمت راست چرخیده، روبه‌روی محله‌ی پل خاجو، و تمام دماغم پر از بوی «تمباک» است. تمباک تمباک.
قفل شده‌ام. نمی‌توانم معمای یاسمین حمدان و تمباک را حل کنم.
چند تا کوچه‌ی اول شیرِسوم را که رد کردم بو بیشتر و بیشتر شد. حالا ایستاده‌ام جلوی در آپارتمانی چهار طبقه و نوساز که روی دربش نوشته : «شم الهوا».
همه‌ی بو دارد از این در بیرون می‌آید. این درِ خانه‌ی قدیمی ملّاعبدل است. روزی که آن‌را چَلاندند تا ساختمان‌اش کنند، از توی انبارِ گلی چیزی بیرون آوردند که من هم آن‌را دیدم.
ملّاعبدل دعانویس بود. تمباک هم می‌فروخت. بچه که بودم چند باری رفته بودم که تمباک کلیوونی از خانه‌ی ملّا بگیرم. تمباکش خوب نبود و کلیوونی‌های محله از سر ناچاری و اگر بی‌وقت تمباک لنگه‌ای‌شان تمام شده بود می‌‌رفتند سراغ‌اش. بار آخری هم که رفتم مَش‌سَکین مثل همیشه در را باز کرد. همراه‌اش رفتم تا دمِ انبارِ تمباک. انبار گلی و نیمه‌تاریک و مرطوبی که ته حیاط خانه‌ی ملّا بود و آن‌قدر بوی‌اش زیاد بود که مَش‌سَکین هیچ‌وقت نمی‌گذاشت پایم را توی انبار بگذارم.
مَش‌سَکین خیلی جوان‌تر از ملّا بود، خیلی. هر دوشان پوست‌شان سفید بود و لاغر بودند و استخانی. ملّا سر تا پا همیشه سفید می‌پوشید و مش سکین لباس سبز کودری. بچه‌ای نداشتند و ملّا شصت‌سالش می‌شد. آن‌روز ملّا مشتریِ دعا داشت. زن و مرد جوانی که دعای آووسی می‌خواستند. و من همیشه با خودم فکر می‌کردم چرا ملّا دعایی برای مش‌سکین نمی‌نویسد تا آووس شود؟
سال شصت و یک بود و سال‌های اول جنگ. مذهبیون با ملّا کج شده بودند که جنبل و خرافات است. یکی‌شان که بعدها رفت جنگ، نمی‌دانم می‌گفتند رفته لبنان و هنوز هم بعد از سی و دو سال برنگشته، یک روز در خانه‌ی ملّا همین استدلالِ من را برایش آورد: تو اگر می‌توانی زن دیگران را آووس کنی چرا زن خودت را نمی‌توانی؟
چند ماه بعد مش‌سکین حامله شد و چوکِ ملّا یک‌سال بعد به دنیا آمد.
گلویِ چوکِ ملّا را وقتی سه ماه‌اش بود بریده بودند. نیمه شب گرم سال شصت و سه توی چهارتای خانه‌ی ملّا بغل مم‌اش مش‌سکین. می‌گفتند کارِ کسی بوده که در خانه‌اش را کوبیده و استدلال آورده و حالا که دیده ملّا معجزه کرده زورش آمده.
ملّا عبدل همان سال مرد. مش سکین دیگر از آن خانه بیرون نیامد تا چند سال بعد که در خانه را به روی مشتریِ تمباکی که از این ماجراها خبری نداشت باز کرده بود. از انبار نیم‌کیلو تمباک برایش آورده بود و صبح روز بعد جماعتی مشتری تمباک‌اش شده بودند. خیلی زود تمباک مش‌سکینه مشهور شد، البته پیش زنان.
می‌دیدم که زنان محله چه با ولع تمام، تمباک مش‌سکین را دود می‌کردند. ساعت‌ها، صبح تا غروب.
می‌گفتند وقتی تمباک‌اش را دود می‌کنند آوای زنی محزون و گریه‌های غمگین و موزون کودکی از گلوی کلیوون بالا می‌آید. و زن‌ها بودند که این آهنگ را می‌شنیدند.
غروب روز چنین فصلی از سال بود که به اندازه‌ی یک مشت از تمباک مش‌سکین را از توی کنچلی خانه‌مان دزدیدم و یواشکی چاق‌اش کردم. اولین دودی را که بالا کشیدم تا ته‌ام رفت. همراه‌اش زنی بود که صدایش هم ته می‌رفت. زنی با صدای «یاسمین». با زوزه‌های کودکی که گلوی‌اش را در بیروت بریده بودند.
وقتی انبار را چَلاندند لای تمباک‌ها جسد سفید و شیری بچه‌ی ملّا آرام خوابیده بود.
خودم دیدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد