......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.
......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.

[ Mana Simba ] مَــــــنا سیــــــــــــــــمبا


منا سیمبا

اجرایی است که با استفاده خاکهای رنگی جزیره هرمز همراه با موسیقی و آوا روایتی شکل می گیرد.

روایت منا سیمبا برداشتی است  تصویری از زار در هرمزگان.

از منظر من آیین زار تعلیقی است میان واقعیت و انتزاع ، آنچه به تصویر کشیده می شود در پرده ای واقعی و مضمونی رئالیست و در گوشه ای دیگر به سمت و سوی تجرید سوق می یابد.

در این اجراها از حضور مخاطبان جهت مشارکت کمک گرفته شد. در بخش آوایی و موسیقیایی اجرا، بیندگان با استفاده از تخته های مراسم آیینی، نوازندگان را همراهی کرده و در بخش نقاشی خاک ٰ مخاطبین با حضور در کنار هنرمندان در تکمیل اجرا و نقاشی شرکت نمودند.


 

ادامه مطلب ...

[ Red Tide ] کـــــــــــــــــــــــــــشند

کشند قرمز

 کشند قرمز بر اثر شکوفایی فیتوپلانکتونی از جنس Cochlodinium    می باشد که در آبهای ساحلی  سبب مرگ و میر ماهیان مرجانی و شیلاتی زیادی می شود

به علت افزایش مواد مغذی در دریا که یکی از دلایل آن می‌تواند دفع فاضلاب به درون آب باشد، جمعیت‌های جلبکی و فیتوپلانکتونها افزایش می‌یابد که در نهایت منجر به انفجار جمعیتی شده و سطح آب از جانداران قرمز و قهوه‌ای پوشیده می‌شود، در نتیجه نور و اکسیژن به لایه‌های زیرین آب نمی رسد و موجودات زنده با کمبود این دو عامل مواجه شده و می‌میرند. بنابراین در مکان‌هایی که این پدیده اتفاق می‌افتد ، شاهد مرگ و میر ماهیان در سطح وسیع خواهیم بود.

برخی محققان از جمله در آژانس فضایی ناسا معتقدند که فعالیت‌های زمین لرزه در افزایش کلروفیل A موثر است که این افزایش باعث شکوفایی جلبک‌ها و یا فیتوپلانکتون‌ها و افزایش جمعیت آنها و در نهایت ایجاد پدیده کشند قرمز می شود.

درباره ی اجرا :

در این اجرا ابتدا چیدمانی دایره شکل در حضور مخاطب آماده شد که بر کف آن روزنامه های محلی و کشوری بود در وسط چیدمان نیز تلویزیونی گذاشته شد . سپس از مخاطبین خواسته شد هر کدام در مورد این پدیده که مدت هاست هوای شهر را آلوده کرده و بوی بد آن همه جا را گرفته همچنین نقش  آشفته و غیر شفاف رسانه ها در اطلاع رسانی در مورد مصرف یا عدم مصرف آبزیان با یکدیگر گفتگو کنند . در این اجرا شهروندان و ماهی فروشان هر کدام نظرات خود را داشتند . این موضوع بین مخاطبین با گفتگوی نزدیک و شفاف ادامه یافت..


 

ادامه مطلب ...

| گــــــــرسنگی زیر ســـــــــــفر |

گرسنگی زیر سفر

 این مفهوم بنا به شرایط و وضعیت زمانه ی خود می تواند دارای تاویلی مشخص یا تعلیق در تاویل باشد .

این اثر صاحب  تاویلی چند بعدی است که مخاطب در مواجهه با آن بنا به مدلولات موقعیتی خود به تفسیر آن می پردازد ، در اجرای این اثر سعی شد از نظر و مشارکت مردم در راستای تکمیل آن استفاده شود بنابراین از آنان خواسته شد تا با استفاده از خاک سرخ جزیره هرمز  ( گٍلَک ) در دایره بیرونی اثر نظرات و یا سئوالات خود را بنویسند همچنین اگر مخاطبین دیگر جوابی برای سوال آنها داشتند آن را بنویسند  در واقع نوعی گفتگوی نوشتاری حول کار صورت گرفت .


 

 صبح قبل از اجرای کار رفتم بازار روز بندرعباس ، تمام مغازه های گوشت فروشی را زیر پا نهادم ، می گفتم :آغا استخوان دارید می گفتند: نع ما  نداریم  آغا.ظهر شده بود و دیگر نامید شده بودم ، انتهای بازار تنها مغازه ای بود که نرفته بودم همان مغازه ی ابتدای بازار« مَشی» با ناامیدی و خستگی وارد شدم  گفتم : استخوان دارید آغا ؟ گفت : نه  خالو نداریم در را که پشت سرم بستم با صدای بلند گفت: استخوان چه؟ مرغ! گفتم نه گاو، گفت : بهش نمی گن استخوان خالو میگن « قلم» . بیا تو ، چقدر می خوای ، گفتم : دو کیلو ، گفت کیلویی نیست خالو، دانه ای هست ، برای سوپ مگه نمی خوای گفتم : سوپ! گفت : بله پس برای کباب! گفتم نه برای سوپ نه کباب برای دود برای درد، بهش بر خورد گفت : مسخره کردی خالو . گفتم نه ببخشید راستش منظور شما بیشتر مسخره بود تا من. خلاصه کلافه از چند ساعت گشتن نشستم و کوتاه آمدم و خالو قصاب داستان قلم و سوپ قلم را برایم تعریف کرد ، اینکه خیلی ها می آیند استخوان گاو را دانه ای می خرند برای یک وعده غذای ارزان قیمت ، از آنجاییکه در سفره غذایی بندر چنین غذایی نبود و  چکوو و میگو و سینگوو مُمغ و نهایت گاریز ته نداری بود، برایم تازگی داشت و صد البته چقدر همراستا با کار شد .گفتم : پس لطف کن بیست تا استخوان کت و کلفت بده. استخوان ها را در گونی بزرگی گذاشتم و دربست رفتم خیابان ساحلی ( نیم دایره که دیگر نیست و  در دهان توسعه ساحل بندر بلعیده شده )  جایی که خیلی از کارهای اجرایی و پرفورمنس آرت هایم را بدون مجوز و بقول خودمان بزن دررویی  آنجا انجام میدادم تا حالاش هم چند بار تا نزدیک گیر افتادن رسیده بودم ولی به شانس و اقبال و البته شِم بزنگاهی جیم شده بودم، خلاصه تا ساعت دو ظهر خودم را رساندم به نیم دایره و با کمک چند تا دوست که دمشان گرم همیشه همراه بودند و پای کار، نردبان استخوانی را پر پا کردیم .  تیر ماه بود و هوا بشدت گرم و شرجی. نردبان که ثابت شد دور کار را با دایره ای قرمز رنگ محصور کردم و در انتهای بیرونی کار دایره ای سفید گذاشتم  با تعدادی کاسه رنگی‌ که تویش «گلگ»( خاک سرخ هرمز ) بود. هر کسی که رد و میشد و کار را میدید سوال داشت که معنی اش چیست ؟ یا : این دیگر چیست؟ چه هست اصلن؟!!! می گفتم : سوالت را بنویس با این قلم و این کاسه ی رنگ، می گفتند:  خب جوابش. باز می گفتم : شما سوالت را بنویس یکی جواب تو را می دهد، یا اگر کسی نظری داشت می‌گفتم: به من نگو اینجا توی‌دایره بنویس. همین منوال ادامه داشت تا چند ساعتی که شلوغ شد و حس غریزی گفت: هوا پس است. پریدم روی ترک موتور بانوج و حوالی ساعت هشت نه شب از آنجا رفتم. دوربین را هم  طبق معمول  دادم مَمد سایبانی. 

ساعت یک نیمه شب بود که سایبانی با همان موتور تریل مشهورش آمد در خانه، گفت : کجایی بابا . گفتم ؛چه شد جمع کردند؟! گفت نه بابا ببین چه عکسی گرفتم با شمع و‌نور پردازی ، عالی بود . گفت : نمی‌روی ببینی . گفتم: چرا بعد تر، اگر باشد البته .گفت : باید ببینی , الان اجرا کامل می شود، نیمه شب بود که رفتم چند تا عکس دیگر هم خودم بگیرم ( این  از مواقعی بود که عین مجرمان بعد از هر اجرای خیابانی به محل جرم خودم می رفتم )، فضا خلوت بود و کار هنوز سر جایش . نزدیک تر که شدم  دیدم مردی لاغر و تکیده با لباسی بلند دارد استخوانی را جدا می کند . نزدیک شدم گفتم : چرا می کنی ؟ اولش ترسید و رفت عقب بعدش با کمی جرات گفت : مگه صاحب داره؟ گفتم : نمی دونم! گفت:  پس به تو چه! اگه داشت اینجا ولش نمی کرد . گفتم : شاید بیاد دنبالش گفت: مامور شهرداری هستی، گفتم : نه میخواستم عکس بگیرم، گفت نگیری ها، گفتم : باشد حالا استخوان ها را برای چه میخواهی ؟؟ گفت : برو بابا سیری. گفتم : ببین این ها مال منه ، اینم مدرک ، از توی دوربین فیلم و عکس های بعدالظهر را نشانش دادم.

گفت: بخدا من من فکر کردم بی صاحبه و ولش کردن،  دو تاش را میخواستم ببرم برای « سوپ قلم ».

گفتم:  ببر همه اش را ببر 

دم دمای صبح  از کار فقط دوتا « چندل سرخ»مانده بود که از گلوی نیم دایره بندر عباس بیرون زده بود.

بندرعباس ،جمعه  بیست و یکم تیرماه ۱۳۸۷

ادامه مطلب ...

[Performance Art ] پرفـــــــــورمــــــــنس




جزیره هرمز آبان ۱۳۸۶

با تشکر از : محسن آزاد بخش ( موسیقی ) سیاورشن ( عکاس )

محمد بانوج ( اجرا ) حبیب بهادری ( نور )