......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.
......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.

میدان یادبود


|    میدان یادبود   |




هیچ‌کس تا حالا به این موضوع اشاره نکرده که از ده تا درخت لور میدان یادبود، یکی‌اش از سال ۱۹۵۰ میلادی تا الان آرام‌آرام ناپدید شده است.

 این درختان تنومندِ لور یا همان انجیر معابد را سال ۱۹۱۸ میلادی یک زن، با دست‌های خودش کاشته است. آنها را به شکل دایره دورتادور هم چیده؛ اما حالا اگر بروید وسط میدان بایستید و درست نگاه کنید می‌بینید یکی‌شان کم است یکی که باید در جنوب میدان باشد، ولی نیست.

می‌گویند این درخت لور تا سال ۱۹۵۰ سر جای خودش بوده است؛ اما از همان سالی که این حادثه رخ داد کم‌کم و آرام‌آرام ناپدید شده، البته از زبان بعضی‌ها هم شنیده‌ام که می‌گویند از جایش حرکت ‌کرده و رو به سمت دریا ‌رفته است. شاید منظورشان این بوده که آب دریا به سمت درختان لور حرکت ‌کرده و از آنجایی که این لورهای تنومند فاصله‌شان تا دریا چندصدمتری بیشتر نیست، به نظر می‌آید این احتمال به واقعیت نزدیک‌تر باشد تا حرکت یک درخت به سمت دریا.

 اما حدود ۴۰ سال پیش که طوفان بزرگی در هرموز آمد از زبان ناخدایی نابینا شنیدم که هنگام طوفان، در زیر آب، درخت لورِ تنومندی را دیده است که همراه زنی به سمت اقیانوس هند، می‌رفته است.

 باز شبی که با یک ملوان کارکشته در اسکله هرموز صحبت می‌کردم حکایت جالبی را برایم تعریف کرد، آن موقع ارتباطش را با دیگر شنیده‌ها، نمی‌دانستم؛ اما حالا که همه‌ی این روایت‌ها را کنار هم می‌گذارم به درخت لور میدان یادبود می‌رسم. ملوان که حالا مدیر یک ناوگان بزرگ دریایی است، می‌گفت: شبی طوفانی برای نجات یک «دوبه» بحرینی به سمت بندر جاسک حرکت کردیم، هوا مه‌گرفته بود و پیداکردن دوبه سخت شد، نشانه‌های «جی‌پی‌اس» درست بود، ولی دیدن دوبه در آن هوای مه‌گرفته کار سختی بود، برای همین از کابین خارج شدم و به سمت پشت کشتی نجات رفتم، دم دمای صبح بود که دیدم از پشت سر کشتی به فاصله چندمتری، زنی از زیر آب تا کمر بیرون آمده و با همان سرعت کشتی، آرام مسیر ما را دنبال می‌کند، پشت سرش هم درختی با ریشه‌های هوایی او را همراهی می‌کرد.

 آنچه برایم جالب شد اشاره‌های متعدد و پراکنده‌ای است که به این درخت از زبان بعضی‌ها شده، بعضی‌ها درخت لور را به‌تنهایی و بعضی دیگر همراه با زنی دیده‌اند، یکی‌شان هم دقیق از زنی با موهای سرخ، برایم گفت .

 مورد دیگری که یادم آمد این روایت است که یکبار از قول پیرمردی پشت شهری شنیده‌اند که وقت ماهیگیری روبروی محله قلعه شاهی، یک شب زمانی که آب خیلی پایین بوده و دریا «اِشکَن گپ» بوده، با چشم‌های خودش دیده است که درخت لوری از زیر آب بیرون‌آمده است.

  اما مقصود من از بازگوکردن این روایت‌ها، تحلیل یا اثبات گفته‌ی کس و یا کسانی نیست که درباره این موضوع حرفی زده‌اند، مسئله‌ای که واقعیت دارد این است که حالا بیشتر از صدسال از این واقعه گذشته است و دیگر هیچ اثری از آن درخت لور نیست. بازگوکردن این داستان‌ها توسط من هم به سبب اهمیت اشاره‌ای است که باید به موضوع اتفاق آن سال داشته باشم.

در ماه مارس ۱۹۱۶میلادی نیروهای انگلیسی همراه با یک کشتی جنگی شامل چهار نفر افسر انگلیسی، سه افسر و بیست درجه‌دار هندی، به بندرعباس آمدند.

  بعدها هنگ احمدشاهی زیر مجموعه پلیس جنوب ایران مشهور به «اس پی آر »تشکیل شد و حدود سیصد نفر از مردان بومی بندر، وارد این لشکر شدند. از زمان حضورشان در بندرعباسی به‌جای ژاندارمری شاهنشاهی، موجبات نارضایتی و ناامنی بیشتری برای مردم بندر و کرمان شده بودند طوری که می‌گویند مردم بندرعباسی بیشترین صدمه را دیدند.

این نارضایتی صبح روزی که خبر قیام رئیس‌علی دلواری در دشتستان بوشهر به پادگان رسید مردم بندر عباسی را مصمم کرد تا بر علیه انگلیسی‌ها بشورند. هنوز هم اطلاعات درستی درباره این قیام و مبارزه مردم در برابر انگلیسی‌ها نیست؛ اما آنچه مسلم است صبح روز دوم خرداد ۱۹۱۸ میلادی مردم بندرعباسی بر علیه انگلیسی‌ها قیام کرده‌اند .

به تعداد کشته‌های این نبرد کوتاه، اشاره‌ای نشده است، اما روایت شفاهی وجود دارد که بعدازاین قیام، زنی به نام کهربایی به یاد و خاطره ده مرد شجاعِ نبرد بر علیه انگلیسی‌ها، این درختان لور هندی را کاشته است.

  سرانجام در سال ۱۹۲۱ میلادی نیروی «اس پی آر» در بندرعباسی منحل شد، همان سال انگلیسی‌ها با کشتی‌هایشان از بندر رفتند و آقای سدیدالسلطنه کبابی به همراه میرزا عبدالحسین خان در عمارت کلاه‌فرنگی به میمنت این پیروزی جشنی بر پا کرد .

 اما دوم خرداد سال ۱۹۵۰ روزی است که یکی از درختان لور میدان یادبود کم می‌شود، چطوری؟ کسی نمی‌داند، ما درباره اینکه آن زن که بوده و چرا یکی از لورهای میدان یادبود کم شده باید سر نخ را از داستان زنی به نام کهربایی پیدا کنیم.

 این طور که از شنیده‌ها پیداست در بین کشته‌های نبرد با نیروهای انگلیسی، پسری «هندی بندری» بوده است که نام مادرش کهربایی بوده و خود کهربایی از هند به بندر آمده است.

سال ۱۹۰۰ میلادی یک کشتی روسی به نام «ژیلیاک» وارد اسکله بندرعباسی می‌شود. کاپیتان کشتی مردی مو قرمز و قدبلند بوده که خودش را با نام سرگئی معرفی می‌کند، می‌گویند (از زبان سدیدالسلطنه کبابی  نماینده کنسولگری روسیه در جنوب ایران ) همراهش، دختری بوده با چهره‌ای سبز تیره و موهایی سرخ، تقریبن ده‌ساله. کشتی ژیلیاک که از بندرعباسی می‌رود، دختر تحویل یکی از تجار حیدرآبادی شهر می‌شود. همان جا در خانه مرد هندی بزرگ می‌شود و به سبب موهای سرخ‌رنگش نامش را کهربایی گذاشته بودند.

 دیگر چیز زیادی از داستان این زن نمی‌دانیم مگر آنکه بعد از کشته‌شدن پسرش در نبرد نافرجام، می‌خواهد به‌رسم هندی‌های ساکن بندرعباسی پسرش را در خور «گورسوزان» به آتش بسپارد و خاکسترش را به دریا بریزد که شورای ملّیون اجازه این کار را به او نمی‌دهد، زن به اعتراض، جسد پسرش را جدایِ از دیگر کشته‌ها، در جایی دورتر دفن می‌کند و به یاد هر جان فدای آن روز، یک درخت می‌کارد.

  دو نکته می‌ماند که باید به آن اشاره کنم که بی‌ارتباط به واقعه نیست، یکی آنکه کهربایی تخم درخت لور را درسینه جسد پسرش گذاشته بود، پس بی‌سبب نیست که لورِ ناپدید شده، همان پسر باشد‌.

 دوم آنکه داستانی از زبان کهربایی هست که موقع دفن پسرش برای تشییع‌کنندگان گفته است، تکه‌ای از داستان را اینجا می‌آورم:

 ... هر روز جسدهای سروته شده‌ی مردان را پایین می‌آوردند و پای درخت لور دفن می‌کردند، هر شب ضجه‌ی مادری یا زنی بود که دور درخت لور می‌پیچید و با مردن هر مردی، زنی دیگر به دسته‌ی مویه‌کنان اضافه می‌شد، آنها آن‌قدر مردان مرده از درخت پایین کشیدند که دیگر جایی برای دفن کردن مردان، دور آن درخت لور نبود. تا آنکه یک شب که دیگر هیچ مردی در شهر نمانده بود، همه زنان و دختران شهر تصمیم گرفتند درخت لور را بسوزانند، از درخت لورِ سوخته، تنها شاخه‌هایش، تنه‌اش و آن ریشه‌های هوایی خشکش برجا ماند. صدسال بعد، این درخت برگی داد و از آن سال به بعد، لورِ سوخته، تنها یک برگ در سال می‌دهد، مردم شهر کالیوکات هند، شبِ پیش از روزی که لور، برگ بدهد دور آن جمع می‌شوند و منتظر می‌مانند تا به‌محض چیدن برگ، آن را نصف کنند نیمی برای مسلمانان و نیمه دیگرش برای کافران، نام آن درخت را درخت شهادت گذاشته بودند.

  پنجاه سال بعد یعنی سال ۱۹۵۰ آمنه کهربایی می‌رود میدان یادبود بندرعباسی از بین ده تا درخت لوری که کاشته بود درخت لور پسرش را بر می‌دارد و با هم به سمت دریا می‌روند کجا؟ نمی‌دانیم.



احمد علی کارگران

بندرگامبرون


 پی‌نوشت: درخت شهادت در هندوستان که ابن بطوطه هم به آن اشاره کرده است، سال‌هاست در دریاهای جنوب سرگردان است به همراه زنی که آخرین زن داغدار یست که جنازه فرزندش را در ریشه‌های این درخت دفن کرده است.