در ماندگی تجسم بندر / احمد کارگران
به بهانه نمایشگاه گروهی تجسمی (خرداد 83)
در ماندگی تجسم بندر / احمد کارگران
به بهانه نمایشگاه گروهی تجسمی (خرداد 83)
تلاش جدی برای حضور در عرصه هنرهای تجسمی فعلی است همراه با تقدیر فراوان. آنان که ماندهاند، ماندنشان را باید ستود، چرا که فضای سختی را در پیش رو داشتهاند با این همه نمیتوان از آنچه در پیشبرد هنرشان موثر است غافل باشند چرا که فضایی محدود تلاش مضاعفی را میطلبد.
هنرهای تجسمی در کنار سایر هنرها همچون نمایش و موسیقی در این خطه، هنری است نو پا تر. این هنر فاقد پیشینه منسجم و مشخصی در گذشتههای نزدیک است آن چه بوده تنها در قالب نقوش تزیینی و یا فرمهای کاربردی در پوشش ظاهری و صنایع دستی است که با توجه به جغرافیای محیطی نوع خاصی از رنگ و فرم را به خود گرفته، کاربرد رنگ هایی گرم و مکمل نشان از تاثیر پذیری ذهن هنرمندانه انسان جنوبی از جغرافیای پیرامونش است، لیکن آن چه را تحت عنوان شکل مدون شده و عینیتی بارز از هنرهای تجسمی مینامیم سابقه کوتاهی بیش ندارد که با تلاش هنرمند مینابی حسین احمدی نسب آغاز میگردد. از آن پس سالها این حرکت بی ادامه میماند تا آنکه اولین فارغ التحصیلان آکادمیک نقاشی آغازگر حرکت تازه میگردند. اینان با تکیه بر دانش آکادمیک خود سعی در ایجاد نوعی نگرش و خوانش جدید از هنرهای بصری مینمایند، شاید سالهای پر ثمر تجسمی همان سالهای آغازین باشد که نسل جدید را معرفی مینماید.
اما سوال این جاست که چرا پس از گذشت یک دهه این نسل نتوانسته است تکانی به خود دهد، چرا افقی تازه در نوع کارهای جدید دیده نمیشود؟ چرا تکرار مشهودترین عنصر کارهاست و چرا جسارت و جرات از این نسل گرفته شده؟ چرا هیچ نگاه جستجوگر تازهای پدید نیامده است؟ با آن که سالها آموزش مهمترین دغدغه و همت در کار این گروه بوده لیکن در طی این دوران از ما حصل کوشش و سعی فراوان که در تربیت بینش بصری با اتکا بر دانش و اصول صحیح در آموزش به کار گرفته شده نسلی تداوم بخش بوجود نیامده ؟! البته نباید از این امر غافل بود که پیگیری و ادامه در عرصه هنر کاری بس دشوار و طاقت فرساست و هنرجو و یا هنرآموز بایستی واجد ویژگیهایی سخت کوشا باشد و انگار که نسل حاضر با وجود رفاه نسبی که به مدد تکنولوژی به ارمغان رسیده، فرصتهایی این چنین را در تقابل با راحت طلبی زندگی امروز از دست میدهد. اما این نمیتواند تنها جواب مسئله باشد.
مشکل را بایستی در شیوه انتقال یا ارائه مبانی آموزشی جست چرا که با وجود مراکز آموزشی دولتی (هنرستان هنرهای تجسمی و دانشکده گرافیک) که سالانه هر کدام چیزی در حدود 20 الی 25 نفر فارغ التحصیل دارند، نمود عینی آن هنوز طی این سالها کم رنگ است هر چند که این مراکز بیشتر صناعت را میپرورانند تا هنر را . و کمبودهایی هست که عمدهتریناش نبود نیروی ماهر و فنی برای امر تدریس است. اما توقع بیشتر از همان نسل پویای یک دهه گذشته است که گامهای نخستیناش را قوی و موثر گذاشت.
1 آیا تغییر در نحوه تبادل دانش و ساختار مدون به نسل امروز جوابگو خواهد بود.
در طی پیشرفت هنر از دوران طلایی کلاسیسیزم تا طی دوران معاصر همواره نگرش هنرمندان دچار تغییر و تحول گردیده و گاهاً نقاط عطفی مسیر را عوض کرده، ادراک هنرمند پیش از رنسانس از نور، فضا و مبانی شامل اصول مدون شده و خشک و بی چون و چرا همچون نقاط طلایی، پرسپکتیو و بازنمایی واقع گرایانه بوده است و این نگرش در شیوه تدریس منجر به تقلید شاگرد از استاد، بی هیچ گونه عدول از قواعد شناخته شده که حاصل آن تنها در خلاقیت و توانایی فردی هنرمند جلوهگر شده است. پس در طی دوران رنسانس افق هایی نو در کار هنرمندان ظهور مییابد، با پیشرفت در زمینه های چون فیزیک و علوم ادراک هنرمند نسبت به نور و تاثیر آن در فضا و اشیا پیرامون نیز دستخوش تغییر می گردد، آن چه فیزیک در تجزیه نور در عبور از منشور به دست میآورد راهگشای جلوهای تازه از حضور طبیعت در نمای مستندگونه تر از پیش میشود. امپرسیون ریشههای تاریخی حضور خاکستری ها در سایه را به یک باره در هم میشکند و شالوده هنر مدرن را پیریزی مینماید، هنری که سالها در چارچوب آن تنها باروک، روکوکو و رمانتیسیسم با همان اشراف در کلیت شکل گرفته است. هم زمان با تغییر و تحولات در صنعت و دانش، هنر نیز در تداوم کار خویش ادراکی جدید را پیش میگیرد که تاثیر مستقیم آن در شکلگیری مکاتب هنری متعدد جلوهگر می شود. امپرسیون در انقلاب نور پیروز میشود سه پایه های نقاشی از درون کارگاههای نقاشان بیرون کشیده میشود و در دل طبیعت آثاری پدید میآید که آمیخته با حس هنرمند از فضا و اتمسفر است. کوبیسم به یک باره نگرشی جدید از زمان و مکان را در قالب دیدگاهی عقلانی به نمایش میگذارد، سزان اصول هندسی را در خدمت ترکیب بندی میگیرد، سورئالیسم اندیشه های جدید، ضمیر ناخودآگاه، توهمات و خیال را با هم در میآمیزد، فتوریستها با هجوم صنعت و تکنولوژی در زندگی روزمره به پیشواز آن میروند و در خوش آمدگویی به آن ستیزه جویی و رد عناصر و مظاهر سنتی بر میخیزند، فُووها حرارت و گرمی را با جسارت تمام به کادر چهار گوش میکشانند. کشتار انسانی در ابعادی وسیع هنرمند دادائیست را به عکس العمل وا میدارد تا در جابجایی ارزش و ضد ارزش پافشاری کند و خط بطلانی بر اصول ارزشی تعیین شده بکشد، سبیل مبارکی که حضرت مارسل دوشان بر لبهای منالیزا میکارد اوج اعتراض انسان هنرمند به رفتار اخلاقی جامعه مدرن اروپاست. آبریزگاهی که از سنگ توالت وارونه عنوان چشمه به خود میگیرد دهن کجی آشکاری است که دوشان به ذهنیت شسته و رفته هم عصرش نشان میدهد، پاشیدن رنگ بر بومی گسترده شده بر زمین چالشی است که جکسون پولاک در افقی یا عمودی بودن تابلو بوجود آورده است. حذف عناصر عینی و فیگوراتیو و تاکید بر هنر ناب با تکیه بر کاربرد عناصر مختص چون سطح، رنگ و حذف مولفههای زاید ارجاعی از پیکره نقاشی، آبستره را به فضای ما نور نقاش میآورد. هنر ناب با صراحت تمام مصرفگرایی انسان معاصرش را به معرض دید میگذارد، اندی وارهول چهره و سیمای واقعی انسان غربی را بی واسطه و مستقیم به او متذکر میشود و هنر مینیمال با موجزترین شکل میخواهد خود را در برابر دیدگان آشکار سازد و سرانجام هنر مفهومی همه ساختارهای زیبا شناختی را به زیر سوال میبرد و میخواهد با اتکاء بر اندیشه، حرفهایش را به عینیت بدل کند. در این نگاه ساختار شکن هر نوع ساختمان و شکل، مجوز مییابد تا خود را وارد حیطهی هنرهای تجسمی کند. مرزهای شناخته شده در هم میریزد، سینما، عکاسی، نقاشی، نمایش و ادبیات در آمیزشی مسالمت آمیز هویدا میگردد. با این پاشیدگی و درهم آمیختگی هنرها، آرمان خواهی مدرنیست به بنبست میرسد، وعده اتوپیای مدرن از هم میپاشد، مدرنیست عاجز از عملی نمودن دنیایش در مقابل پسامدرن سرخم میکند و دوباره رویکردی به گذشتهها، سنت و میراث آغاز میگردد و هنرمند باز هم ناگزیر از گردن نهادن به فرامین و اصول پیشینیان میگردد.
سوال این جاست که آیا با این سیر تحول در شیوه انتقال و تدریس چه چیز روشنتر از همسو و همراه بودن با جریانات متحول میتواند راه گشاتر باشد. پس آنچه منطقیتر مینمایاند آن است که در این مسیر باید نقش پیشرونده انسان و پیرامونش را مد نظر داشت و تنها با تکیه بر شکلی خاص از تعلیم که در مفهوم جدیدش بدل به یادگیری و تجربه میگردد اصرار نورزد که شاید این تنها کلید معمای ماست، آیا می توان با تکیه بر روشهای کارآمد در دهههای گذشته به تربیت نسل امروز رسید و مهم تر از آن آیا با همان اطلاعات و دانش پیشین میتوان در فضای رشد تصاعدی امروز پا بر جا بود یا آن که سیل تحولات اجازه ماندن را به ما نمیدهد؟ بی گمان آن چه حائز اهمیت است آن است که بیش تر از هر چیز بدنه آموزشی باید مجهز به دیدگاهی روشن و مطالعه به روز باشد، چرا که این نقیصه میتواند در راکد ماندن و به دور ماندن خود هنرمند از بطن هنری بیانجامد.
2 سیر تحولات پله به پله و مداوم در عرصه تاریخی تجسمی از دوران کلاسیک تا پسامدرن با حرکتی آرام و در جوار پیشرفت سایر هنرها صورت گرفته لیکن این سیر طولانی در برخورد با فضای کند و آرام ما، ما را به یکباره در مقطع زمانی فشردهای قرار داد، این تحول شتابنده در زندگی ما نیز مشهود است. ما در زمانی کوتاه از ابتداییترین شکل زیست و ابزار به مدرنترین آن رسیدهایم تا آنجا که هر دو نمود سنت و مدرنیته را در کنار هم جا دادهایم، در فضایی با جغرافیا و اقلیم کنونی می توان، سنتیترین شکل از شیوه زندگی، عقیده و ایدئولوژی را در کنار مظاهر آورده شده امروزی، اندیشههای اجتماعی و زیستی دید قاعدتاً این چنین فضای ملموس، ذهنیتی تطابق گرا و کوشا را می طلبد که باید خود را بدان مسلح کنیم، هنرهای تجسمی بایستی خودش را با همه این چالش ها به ثبات و پویایی مشخص برساند. عدم تلاش برای این چنین تطابقی عنصر بارزی است که در پیکره تجسمی مشهود است.
فن آوری ارتباطات و دسترسی به منابع گوناگون و سهل بودن آن امتیازی است که دهکدهی مکلوهان برای ما به ارمغان آورده و این فرصتی است که بایستی بیش از هر چیز دیگر در کنار داشته های فرهنگی و بومی از آن بهره بریم.
3 نبودن فضای نقد و انتقاد همواره یکی از دلایلی بوده است که ضربه جبران ناپذیری در روند حرکتی تجسمی داشته، «روحیه خاص و به دور از ستیزه جویی» نسل تجسمی را بدل به «هنرمندی محتاط با عواطف ظریف و شکننده» کرده است.
این فضا، عادت به نقدی اصولی و پیشبرنده نداشته و بیش از هر چیز این جمع همواره خود را از چنین فضایی دور نگاه داشته یا تعارف و بی اعتنایی و عدم مسئولیت او را به کنجی کشانده است. صراحتاً، شخصیت ها و عواطف بیش از هر چیز دیگری با اثر هنری درهم آمیخته و انتقاد و برخورد یا تحلیل اثر منجر به کنشی احساسی و شخصی از سوی هنرمند شده که باعث گردیده بیش از هر چیز بر کدورتهای شخصی افزوده شود، عدم تبادل تجربیات و سعی در کشف موارد مفید و مثبت و یا ضعف در کار یکدیگر، فاصلهای را پدید آورده تا حرکتهای پراکنده و شخصی در قالبی کند و نامحسوس بوجود آید که از منظری دقیق تر این پراکنش راه گشای افقی تازه نبوده و نیست.
لازم خواهد بود ضرورت ایجاد چنین فضایی در بین خود اهالی هنرهای تجسمی بیش از پیش احساس گردد و گامی در ایجاد این بستر، صورت پذیرد چرا که هیچ چیز جز نگاه منتقدانه تخصصی در حیطه تجسمی راه گشاهتر و موثرتر نخواهد بود و هیچ گاه اجازه نخواهد داد تا از مقولات دیگر چون ادبیات یا فلسفه به نقد این محدوده نشست.