تحمیل بصری، گناه هشتم
سالهای بندرنشینی عوارضی را داشته که در مبحث عینیت آن، بارزترین خصیصهاش آشفتگی بصری است. عارضه حاکم بر این درهمآمیختگی، نکته ظریفی را در بر میگیرد: دوگانگی در وضعیت دخیل انسانی. نخست چگونگیِ پوشش و ظاهر فردی که با شاخصه دوم در تضاد عجیبی است. دوم، سلیقه و ساخت بنا یا سکونتگاه و در سطح عمومیتر، اماکن و بناهای شهری.
در وضعیت نخست یعنی استقرار سلیقه در تعیین نوع و رنگ البسه به یکنواختی رسیدهایم. این ویژگی از سویی ریشه در آداب و تربیت عرفی خاص ما داشته و از سویی دیگر محدوده تعیین شده اعتقاد جمعی، تاثیر به سزایی در شکلگیری آن دارد.
با مرور سطحی در قسمی از تشکلهای عمومی یا مناظر تردد جمعی و مردمی، به کنتراستهای خفیفی از رنگ های نزدیک و محدود می رسیم که هر کداممان به تبع آزادی معین تعیین کردهایم. نوعی یکنواختی در فرم و رنگ، که پرداختن به این مقوله حدودی را میطلبد که ناچاراً بایستی ایستاد.
اما وضعیت دوم به لحاظ عدم نظارت یا مرجع هماهنگکننده ـ که سخت ناموجود است ـ به تضاد با وضعیت نخست میرسد. یعنی تنوع، تفاوت و آشفتگی. این مقوله البته در نوع خود قابل تامل است و صد البته مذموم از آن جهت که بازتاب آن در زوایای مختلف به نوعی بیماری فراگیر میماند، بی آنکه در سطح عینی آن چندان عوارضی داشته باشد. و از آن جهت مذموم، که این روند نوعی اجبار بصری را برای شهروند به همراه دارد. ساختمانها، میادین و فضاهای شهری بازتاب این عارضهاند.
اختیار در تعیین حوزه پوشش شخصی با توجه به تکثر و فراوانی در نوع و تنمایه رنگی هر چند در رویه یکنواختی مشاهده میشود، اما همین فراوانی جبران بخشهای ناقص آنرا کمی قابل تحملتر مینماید ولی آسیبهای آلودگی بصری در مناظر کلان، انسان را در منگنه دریافت بلامانع و بی قید و شرط تحمل می کشاند.
این تحمل البته میتواند در سطوح دیگری از فرافکنیهای انسان درگیر، با هزاران مقوله زیستی و اقتصادی نمود پیدا کند. پیدایش رفتارهای عصبی یا کنشهای ستیزجویانه در محیط شهری از این گونهاند.
حال اگر دقیقتر و ازمنظر بومیشناسانه به این مقوله بپردازیم بایستی از زاویه نزدیکتر به موارد شکلیافته نگاه کنیم. پرواضح است که نمای یک ساختمان بیش از آنکه وانمود شخصی سازنده یا مالک آن باشد بایستی در چارچوب معین ساختار زیباشناختی و هماهنگ یک معبر یا خیابان باشد. این هماهنگی توسط مرجع تعیینکننده که قاعدتاً سازمان یا مرکز اداره شهری است صورت میپذیرد.
اما بندرعباس همواره در خلایی پرنشدنی است. هیچ قانون مدون و معینی جهت جلوگیری از گریز و تمرد از این مقوله یا نیست یا کارساز نبوده است. هر فرد یا مالک با تاسف فراوان، این اجازه را به خود داده تا سلیقهی خود را در نمای بیرونی ملک خود اعمال کرده و در نهایت دربرش مقطعی از یک معبر میتوان کلکسیونی از فرم ها و ساختارهای متفاوت را در کنار هم دید. رومی، ایرانی، آجرنما، بیزانس رکوکو و...
این آشفتگی با حضور معماری غیرکنترل شده، چشمانداز فضای شهری را دچار بیماری نموده و بیننده در معرض منظر بصری اجباری، مجبور به تحمل است. بی آنکه اعتراضی با این وضعیت داشته باشد. شایسته است ناظران و متولیان مربوط، لااقل در ساخت و سازهای آتی تمهیدی بیاندیشند تا معضل متکثر حاضر بهبودی یابد.
از زاویهای دیگر میادین و سایتهای گسترده شهری نیز شامل همین مقولهاند. این نقیصه شامل تمامی میادین موجود در بندرعباس است. نقصان برنامهنویسی و لحاظ موارد دخیل در وضعت نمای یک میدان، باعث شده تلاشهای اندک سالیان پیش تاکنون برای استقرار تندیس، مجسمهای یا یادمانی در هر یک از سایتهای موجود، با عدم کاربرد و حتی زیباشناختی بصری مواجه گردد.
این میادین با ذکر نمونه میدان جهله ـ ورودی خیابان فرودگاه ـ با عدم درک صحیح از نمای بصری، همچنان خشک و بی روح مانده است. نقیصه حاضر با کمی تامل و انعطاف در نحوه قرارگیری و مایل شدن به یکی از طرفین بهبود مییافت. میدان شهدا و ماهیان گم شده در فضای محاط آن که پیش از نمود، در فشار اتمسفر گیاهی احاطه شده قرار دارند. میدان 17 شهریور با داشتن ساعت نامتعارف و عقب مانده از زمان و حتی گاهی بدون زمان محصور در حاکمیت ساختمانهای چهارگانه اطراف است. حال آن که در ساخت چنین میادین محوری و متمرکزی میبایست فضای اطراف را به سود مرکز میدان خنثی نمود.
در میدان صادقیه حضور اِلمان بومی نشده و منفک از سازههای محلی تنها با اشاره پوسته متظاهر خود، شکلی لعبتوار گرفته است. این نقصان در میدان شاهحسینی با حضور تندیس خشک و خشن بدون ارجاع به معنای درونی و هویتی عبارت مشروح، بازتابی دافعهوار به خود میگیرد. و علی هذا میادین دیگر که ذکر نمونه استاندارد و قابل تاملاش ناموجود است.
البته نباید تعارض و چندگانگی و عدم تطبیق در ساخت مجتمعهای بزرگ که به نوعی شناسنامه هویتی و زیباشناختی بندرعباس هستند را نادیده گرفت. حضور دو مجتمع بزرگ در کنار یکدیگر در یکی از اصلیترین مراکز شهر، یکی با معماری بومیشده و محتوایی منطبق با جنوب و دیگری ساختمانی مدرن با طراحی پرطمطراق و جلوهگر شاهد این مدعاست که ما هنوز انسانی با تضاد متقابل سنت و مدرنیته که نه، آشفته در ملغمهای از این دست هستیم.
احمد کارگران / سالنامه صبح ساحل / ۱۳۸۷